ديوار مرگ

مشاور شركت بيمه پارسيان

ديوار مرگ

۲۹ بازديد

 

اگر زبان نگاهي نياز دل مي گفت

درون خلوت شبها فغان نمي كردم .

 به شعر  سست سرانجام درد و رنجم را

 براي خنده ي مردم ، بيان نمي كردم .

 

 چه شام ها كه چو كابوس مرگ وحشتزاي

گلوي زندگيم را فشرده ام در چنگ .

 ز بيم آنكه به دامان گلنگار حيات

ازين تلاش نشيند غبار تيره ننگ.

 

بهر دري كه زدم دست يأس بازش كرد

 مگر به پهنه ي ما يكدر اميد نبود .

 چنان زمانه برايم شكست مي بارد

كه معتقد شده ام بخت من سپيد نبود !!

 

 زبان لال چرا مي گشايم  از سر درد

 كسي  ز سوز سخن هاي من نمي مويد .

دريغ و درد كه از تنگناي ظلمت شام

 لبي به ناله ي من پاسخي نمي گويد .

 

ازين پس ار بسرايم ترانه ي وحشت

بگوش بسته ديوار مرگ خواهم خواند .

وليك تا نگشايد در رهايي  را ؛

در اين ديار : - ديار شكنجه - خواهم ماند .


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد