عطش

مشاور شركت بيمه پارسيان

عطش

۳۳ بازديد

 

ديشب كه جز بخور گلي رنگ يك چراغ

 پهلوي تختخواب تو ، بيگانه اي نبود

بر آشيان چشم سياه تو ، مرغ خواب

 بنشسته بود و نغمه لالاي مي سرود .

 

پروانه هاي بوسه ي آتش پرست من

گم شد به بوستان لب و گونه هاي تو

 چشمم دويد  در پي آن بوسه ها ولي

 گم شد ميان همهمه  بوسه هاي تو

 

من  در خيال اينكه كجا رفت  بوسه ها

 ديدم  نگاه شوق تو بر سينه ات دويد .

 ناچار بوسه هاي  جنون از لبم گريخت

 در آبشار سينه ي مهتابيت  خزيد .

 

 تا پرتو چراغ نخدد به عشق ما

 دست تو آن حصاري  شب را خموش كرد .

 آنگاه چشمه سار لبي ماند و تشنه اي

 كاو تا سپيده ، بوسه از آن چشمه نوش كرد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد