يك شب

مشاور شركت بيمه پارسيان

يك شب

۳۲ بازديد

 

نه . امشب اين خيال از سر به در كن

كه بعد از هفته ها  اميد ديدار

 بيايي  ليك  تا صبحم   نماني

 دمي باشي و بگريزي پري وار .

 

خودت گفتي كه يك شب پيشت آيم .

 از امشب فرصتي دلخواه تر نيست .

 ببين شعري برايت ساختم دوش

 بيا نزديكتر تشويشت از چيست ؟

 

برون كن جامه عريان و هوسناك

 برقص و در سرم يادي بيفروز

 دو بازو حلقه كن بر گردن من

 مرا در كوره ي مهرت ، همي سوز .

 

چرا ترسي زن همسايه بيند

كه سر بر سينه ي من مي گذاري ؟

 زنست و فاش سازد از حسادت

 هزاران قصه زين شب زنده داري ؟

 

نمي داني كه شب از نيمه چرخيد

به هر در رو كني كس نيست  بيدار

 و گر بيرون روي افتان و خيزان

 تو را با گزمه ها  افتد سر و كار !

 

اگر از پچ پچ زنها هراسي

چرا آواز شعرم را شنيدي ؟

 چرا هر جا نشستي لب گشودي

 كه يك معشوق شاعر بر گزيدي ؟

 

بگفتي : نامزد ؛ او مهربانست

اگر پرسيد ديشب با كه بودي ؟

 بگويم سر گذشت  عشق پاكم

 بسازم بهر عشق او سرودي .

 

 در آن گويم اثير گيسوانت

 چو موي آفتاب زرنگارست .

 نفس هاي تو را نوشم كه عطرش

 چو بوي خنده ي صبح بهارست .

 

تو شعر خامشي ، الهام بخشي

من از عشق تو گشتم  نغمه پرداز ...

چو شعر خويش را خوانم به گوشش

 مرا مي بخشد و مي بوسدم باز .

 

چه مي فهمد كه ديشب با تو بودم .

 چه مي فهمد دل هر جايي من

درون سينه ديشب تا سحرگاه

 تپيد از عشق آتش ريز يك زن !


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد