دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۷ ۳۱ بازديد
خزد لرزان ، درون بستر من
ز شرمي خفته مي گويد كه : - بفشار
چنان بفشار بر خود پيكرم را
كه بشكوفد هوس هاي گنه بار
به دندان گير و شادي بخش و مي نوش
ز خون اين لبان بوسه گيرم .
ببين از گونه سرخم بريزد ؛
شرار خواهش آراي ضميرم .
درنگي كن در آغوشم كه امشب
فروزانست بزم عشق ديرين
نمي خوابيم و مي نوشيم تا صبح
ز جام بوسه ها ، بس راز شيرين
چنان گنجد در آغوشم كه هر دم
بينديشم كه او غرقست در من
و يا در حلقه ي بازو ، اثيريست
به جاي پيكر عريان يك زن .
اتاقي هست و ما و خلوت و مي .
صداي بوسه ها ؛ آهنگ دل ها.
نمي رقصد بدين آهنگ تبدار
به جز رقاصه ي مست تمنا ....
چو بشكوفد گل زرين خورشيد
مرا خواند بدان چشم فسونگر .
گشايد بازوان گويد كه - : باز آ
گنه شيرين بود ... يك بار ديگر !