فرار ابر

مشاور شركت بيمه پارسيان

فرار ابر

۳۱ بازديد
 

مي بافت دست سنگ
گيسوي رود را
مي ريخت آفتاب
پولك بروي دامن چين دار آب مست
يك تكه ابر خرد
از ابرهاي تيره جدايي گرفت و رفت
مي بافت دست سنگ
گيسوي رود را
مي ريخت آفتاب
پولك بر روي دامن چين دار آب مست
يك تكه ابر خرد
از ابرهاي تيره جدايي گرفت ، و رفت
تنها نهاد سايه ابر كبود را
كوتاه كرد قصه گفت و شنود را
بود و نبود را


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد