آيينه اي بر سنگ

مشاور شركت بيمه پارسيان

آيينه اي بر سنگ

۳۲ بازديد

 

اي گل خوشبوي من ! ديدي چه خوش رفتي ز دست ؟

ديدي آن يادي كه با من زاده شد ، بي من گريخت ؟

ديدي آن تيري كه من پر دادمش ، بر سنگ خورد ؟

ديدي آن جامي كه من پر كردمش ، بر خاك ريخت ؟

لاله ي لبخند من پرپر شد و بر باد رفت

شعله ي اميد من خاكستر نسيان گرفت

مشت ميكوبد به دل اندوه بي پايان من

ياد باد آن شب كه چون بازآمدي ؟ پايان گرفت

امشب آن آيينه ام بر سنگ حسرت كوفته

غير تصوير تو در هر پاره ام تصوير نيست

عكس غمناك تو در جام شرب افتاده است

پيش چشمانم جز اين آيينه دلگير نيست

آسمان ، تار است و در من گريه هاي زار زار

بي تو تنھايم ، ولي تنھا نمي خواهم ترا

اي اميد دل ، شبت آبستن خورشيد باد

من چو خود ، زنداني شبھا نمي خواهم ترا

شاد باشي هر كجا هستي ، كه دور از چشم تو

نقش دلبند ترا در اشك ميجويم هنوز

چشم غمگين ترا در خواب مي بوسم مدام

عطر گيسوي ترا از باد مي بويم هنوز


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد