دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۷ ۳۱ بازديد
آه اي عزيز بي خبر از من
امشب ، دل گرفته ي دريا
با يادگارهاي كبودش
در زير گوش پنجره ام مي تپد هنوز
درياي موي سپيد به سر مي زند هنوز
مشت هزار ماتم از ياد رفته را
مھتاب مي نويسد بر ماسه هاي سرد
شرح هزار شادي بر باد رفته را
چشم حبابھا همه از گريه ي فراق
آماس مي كند
تيغ بنفش ماه
اين چشمھاي گريان را
از جاي مي كند
در من ، مدام باران مي بارد
زنجيرهاي نازك از هم گسسته اش
از لابلاي جنگل مژگانم
در آسمان آيينه ، پيداست
از دور ، باد سركش دريا
خاكستر ملايم نسيان را
آسانتر از سفيدي كفھا
از روي آتش دل من مي پراكند
ياد ترا و عشق مرا زنده ميكند