شعر من و شعر باد

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعر من و شعر باد

۳۰ بازديد

 

باد مست اين شاعر شوريده ي ولگرد

پرسه مي زد در خيابانھاي بي عابر

واژه هايش را ميان برگھاي ره نشين مي جست

واژه ها را از زمين مي جست

توده ي الفاظ رنگين را به هم ميزد

گاه ، اين يك را گزين مي كرد

گاه آن يك را قلم مي زد

اندك اندك ، شعر شيوايي رقم ميزد

شھر ، ساكت بود و باغ آسمان ، خاموش

حوري خورشيد سير از لذت آغوش

تن در استخر بلورين افق مي شست

گاه ، سر از آب مينايي بدر ميكرد

شھر را از برق شادي شعله ور ميكرد

گاه ، عريان ، پاي بيرون مي نھاد از آب

حوله ي ابر سپيد از پيكر پاكش

عطر گرمي ميربود و در هوا ميريخت

عطر او با بوي برگ خيس پوسيده

با گل ديوار باران خورده ، مي آميخت

شھر ، ساكت بود و باغ آسمان ، خاموش

آفتاب افشانده زلف شسته را بر دوش

باد مست ، اين شاعر شوريده ي رسوا

پرسه ميزد در خيابانھاي پر غوغا

واژه هايش را ميان برگھاي نيمه جان مي جست

در غم گنگ خزان مي جست

من ، كنارش راه مي رفتم

واژه هايم را ميان چھره هاي زنده مي جستم

سر به سوي آسمان پاك ميكردم

پيكر خورشيد را در آب ميديدم

چشم مي بستم

آفتاب تازه اي را خواب مي ديدم

شعر من با آفتاب تازه مي آميخت

سحر اين پيوند

برگھا را روح مي بخشيد

لفظ ها را سادگي ميداد

واژه ها را مژده ي آزادگي ميداد

من، براي باد ، شعري تازه ميخواندم

او ، براي شھر ، شعر تازه اي ميخواند

شعر او تر بود

اما.... راستي .... اما

اين سخن را مايه اي از خود ستايي نيست

شعرم از شعرش روانتر بود


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد