شيھه ي خاموش

مشاور شركت بيمه پارسيان

شيھه ي خاموش

۳۴ بازديد

 

كوه ، زانو زده چون اسب زمين خورده به راه

سينه انباشته از شيھه ي خاموش هلاك

مغز خورشيد پريشان شده بر تيزي سنگ

چون سواري كه به يك تير ، درافتاده به خاك

ناخن از درد فروبرده درون شن گرم

لب تاول زده اش سوخته از داغ عطش

خونش آميخته با روشني بازپسين

چشمش از حسرت آبي كه نيابد همه عمر

ميدود همچو سگي هار ، به دنبال سراب

بيم دارد كه چو لب تر كند از چشمه ي دور

آتش سرخ زبانش فكند شعله در آب

آسمان ، كاسه ي براق لعاب اندودي است

كه ازو قطره ي آبي نتراويده برون

تشنگي در رحم روسپي پير زمين

نطفه اي كاشته از شھوت سوزان جنون

كوره راهي كه خط انداخته بر پشت كوير

جلد ماري است كه خالي شده از خنجر خويش

گردبادي كه برانگيخته گرد از تن راه

غول مستي است كه برخاسته از بستر خويش

گون از زور عطش پنجه فروبرده به خاك

تا مگر درد جگر سوز خود آرام كند

زخم چركين تركھاي زمين منتظر است

تا مگر مرهمي از ظلمت شب وام كند

چشمه اي نيست كه در بستر خشكيده ي جوي

سينه مالان بخزد چون تن لغزنده ي مار

كوه و خورشيد ، سراسيمه به هم مي نگرند

اسب ، جان مي سپرد تشنه ، در آغوش سوار


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد