در انتظار آن چنان روز

مشاور شركت بيمه پارسيان

در انتظار آن چنان روز

۳۲ بازديد

 

روزي اگر فرمان مرگ آيد كه اي مرد

از اين همه عضوي كه كنون در تن توست

يك عضو را بگزين و باقي را رها كن

مي پرسم از تو

از بين اعضايي كه داري

آيا كدامين عضو را برمي گزيني

آيا كدامين را به خدمت مي گماري ؟

از بين مغز و قلب و گوش و ديده و دست

آيا به دنبال كدامينت نظر هست ؟

آيا تو مغز خسته را برمي گيزيني ؟

مغزي كه كارش جز خيال بي ثمر نيست

آيا تو چشم بي زبان را مي پسندي ؟

چشمي كه در فرياد خاموشش اثر نيست

آيا تو قلب شرمگين را دوست داري؟

قلبي كه جز عاشق شدن هيچش هنر نيست

آيا تو گوش بينوا را مي پذيري ؟

گوشي كه گر از ياوه ها و برنتابد

رندانه در تحسين او گويند : كر نيست

زنھار ، زنھار

زينان مباد هيچ يك را برگزيني

زيرا كه از اينان نصيبت جز ضرر نيست

زيرا كه در اينان هنر نيست

اما اگر از من بپرسي

من دست را بر مي گزينم

دستي كه از هر گونه بند آزاد باشد

دستي كه انگشتانش از پولاد باشد

دستي كه گاهي سخت بفشارد گلو را

دستي كه با خون پاس دارد آبرو را

دستي كه آتش ذر سياهي برفروزد

دستي كه پيش زورگويان مشت گردد

مشتي كه لبھا را به دندانھا بدوزد

مشتي كه همچون پتك آهنگر بكوبد

سندان سرد آسمان را

مشتي كه در هم بشكند با ضربه ي خويش

آيينه ي جادوگران را

آري ، اگر از من بپرسي

من مشت را بر مي گزينم

شايد كه فريادي برايد از گلويي

با مشت خشم آلود من پيوند گيرد

آنگاه ، لبخندي صفاي اشك يابد

آنگاه ، اشكي پرتو لبخند گيرد

در انتظار آنچنان روز

بگذار تا پيمان ببنديم

بگذار تا با هم بگرييم

بگذار تا با هم بخنديم

اشك تو با لبخند من همداستان باد

مشت تو چون فرياد من بر آسمان باد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد