بازگشت

مشاور شركت بيمه پارسيان

بازگشت

۳۰ بازديد

 

دل آسوده ي من ، لانه پاك كبوتر بود

كه چتر شاخساران بر فرازش سايه گستر بود

شبي فرياد خشم آلوده ي طوفان

گريزان كرد از وحشت ، كبوتر بچگانش را

از آن پس ، لانه ويران شد

بھار از او گريزان شد

دهان شبنم آلودش پر از خاك بيابان شد

پر از خاكي كه مي پوشاند شبھا آسمانش را

تھي شد سينه اش مانند دام خالي صياد

هم از آوا ، هم از فرياد

نه فريادي كه گاه از خشم ، بفشارد گلويش را

نه آوايي كه گاه از شوق ، بگشايد دهانش را

تو از راه آمدي ، با بالھاي آفتابي رنگ

فضاي تيره اش را بار ديگر روشني دادي

ز شر فتنه هاي آسمانش ايمني دادي

به همراه خود آوردي بھار جاودانش را

از اين پس ديگرم دل ، آشيان بي كبوتر نيست

نگاه او به دنبال كبوترهاي ديگر نيست

تو از راه آمدي، اي مرغ صحراهاي تنھايي

پس از چندين شكيبايي

درنگت جاوداني باد در ويرانسراي من

بمان ديگر ، بمان ديگر براي من

بمان ، تا لانه ي دل بازگويد داستانش را

بمان ، تا شوق ديدار تو بگشايد زبانش را


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد