چراغي در شب دريا

مشاور شركت بيمه پارسيان

چراغي در شب دريا

۳۶ بازديد

 

باري به دوش داشتي از دور دستھا

باري پر از غرور و درستي

باري كه دسترنج كمال و كلام بود

تصويري مي كشيدي بر پرده ي سپيد

تصويري از هميشه و هرگز

تصوير ناتمام تو ، نقش تمام بود

افسانه ميسرودي با لفظ ناشناس

لفظي نقابدار معاني

بدرود در كلام تو ، عين سلام بود

در لحظه ي هجوم جواني

زخمي به سينه يافتي از هجر آفتاب

زخمي كه لطمه هاش پس از التيام بود

شب را هميشه دشمن خود مي شناختي

اما ، به نيروز ميانسالي

مغز تو را ستاره مسخر كرد

اين انتقام شب بود ، اين انتقام بود

آه اي برادر ، اي به سفر رفته

گويي ترا ز بندر پنھان صدا زدند

شايد كه گمرهان شب دريا

حاجت به نور سرخ چراغ تو داشتند

آري ، چراغ قلب تو ياقوت فام بود


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد