نوبھاران كو ، كه با خود بوي باران آورد
خرم آن باران كه بوي نوبھاران آورد
نونھالان چمن از تشنگي خشكيده اند
زانكه ابري نيست تا يك جرعه باران آورد
نم نم باران اگر خوش بود بر ميخوارگان
يادش اكنون اشك در چشم خماران آورد
با نسيم نغمه خوان برگي نميايد به رقص
باد اين سامان ، سكون در شاخساران آورد
بايد اندر قصه ها ديد اين كرامت را كه باد
در سكوت شب ، سرود آبشاران آورد
در همه آفاق عالم ، اختري بيدار نيست
ماه كو ، تا نامي از شب زنده داران آورد
شب چنان سنگين فرود آمد كه يك تن جان نبرد
تا خبر از كشتگان زي سوگواران آورد
چشمه پنھان گشت و ما در تيرگي حيران شديم
خضر بايد ، تا نشان از رستگاران آورد
باغ را تا شمع سرخ لاله ها روشن شود
مشعلي بايد كه برق از كوهساران آورد
خانه خالي شد و ليكن منزل جانان نشد
حافظي كو ، تا اسف بر حال ياران آورد
خانه ويران است و پرسد خواجه ي حال صور
نقش ايوان پاسخي از صورت نگاران آورد
لفظ ، در بند است و بيم معني از ديدار او
شاعران را در شمار شرمساران آورد
كاشكي خورشيد بيداري برآرد سر ز خواب
در شب مستان ، سلام از هوشياران آورد
كاش برقي برجھد از نعل اسبي بي سوار
ورنه اسبي نيست تا بانگ سواران آورد
گرنه طوفان بلا برخيزد از آفاق دور
ابر رحمت كي گذر بر كشتزاران آورد