تصوير ديگر

مشاور شركت بيمه پارسيان

تصوير ديگر

۳۱ بازديد

 

گرچه نرگس نيستم تا در زلال بركه ي ساكن

يا در آب چشمه ي جاري

عكس خود را بينم و مبھوت بنشينم

ليك خود را بيش ازو بازيچه ي آيينه مي بينم

صبح امروز اين حقيقت را مسلم يافتم ، آري

خيره در تصوير خود بودم

فكر من ميگفت كاين آيينه ، نقاشي است بد فرجام

در هنر يكتا ولي ناكام

مھر گمنامي به نامش خورده از بي مھري ايام

انتقامش را ز ما خواهد گرفت آرام

با قلم موي زمان ، تصوير ما را آنچنان تغيير خواهد داد

كز جواني هر چه در ياد است ، ويران گردد از بنياد

با چنين انديشه ، چيني بر جبين خويش افزودم

آه ، شايد در ضمير صاف آيينه

نرگسي بودم كه نقش خويش را بر آب مي بيند

يا كھنسالي كه تمثال عزيز نوجواني را

واژگون در قاب مي بيند

ناگھان در بركه ي شفاف آيينه

چشمه اي آشوبگر جوشيد

عكس من صد پاره شد ، هر پاره را موجي فرو پوشيد

چشم من ، گويي كه اين هنگامه را در خواب مي بيند

لحظه اي ديگر

پاره هاي عكس من ظاهر شد از اطراف آيينه

جمع شد ، تصوير ديگر شد

چشم ، گويي چشم پيشين بود

گونه ، گويي گونه ي ديرين

ليك در تركيب ، با تصوير اول نابرابر شد

هر چه در بيگانگي كوشيد

با من از او آشناتر شد

من در آن تصوير ، سيمايي نجيب و نازنين ديدم

آه ، سيمايي كه موهوم است اما جز حقيقت نيست

در دل چشمش ، هزاران چشم شوخ شرمگين ديدم

آه، چشماني كه در ابعاد تنگ هيچ صورت نيست

من در آن تصوير ، مھر و كينه را با هم قرين ديدم

گرچه اين اضداد را هرگز به صورت ، هيچ وحدت نيست

من در آن آيينه ي روشن

صبحگاهان اين چنين ديدم

ليكن كنون ، شامگاهان است

بركه ي آيينه ، همچون صبح رخشان است

هيچ آشوبي در اعماقش نميرويد

من اگر گامي گذارم پيش

عكس رخسارم در آفاق زلالش باز خواهد تافت

ليك با من ، آن ضمير خفته ي بيدار ميگويد

گرچه نرگس نيستي ، اما غريقي در وجود خويش

چشمه اي بايد كه در آيينه يا در سينه ات جوشد

چشمه اي بايد كه موجش عكس رويت را فرو پوشد

تا به جاي خويش آن سيماي پك پرتو افشان را تواني يافت


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد