دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۷ ۳۴ بازديد
اي سرخ پوست
! در شب قطبي چگونه اي ؟آيا سكوت اين شب ظلماني
چشم تو را به خواب گران برده ست ؟
يا سردي سياه فراموشي
سوداي روزهاي سپيد گذشته را
در ذهن هوشيار تو افسرده ست ؟
آيا دگر به ياد نداري
آن ظھرهاي روشن مرداد ماه را
وقتي كه از دهان درخشان سرخ تو
برق بنفش قھقھه اي ميتافت
بر روكش طلايي دندانت ؟
وقتي كه آسمان و زمين ميسوخت
از آتش تنفس پنھانت ؟
اي سرخپوست
! در شب قطبي ، كدام دستخون تو را به صخره ي يخ پاشيد ؟
اي خفته در حصار شب دشمن
هرگز به روز حشر نيازت نيست
بيدار شو به بانگ دعاي من
با آن كلاه پوستي پردار
بار دگر ، قيام كن اي خورشيد