شام بازپسين

مشاور شركت بيمه پارسيان

شام بازپسين

۳۶ بازديد

 

باد از كرانه هاي شب ناشناخته

بوي تن برشته ي مردان را

بر سفره ي گشاده ي ما ميريخت

ما ، جامھاي خود را بر هم نواختيم

اما ، سبوي ايمان درما شكسته بود

ما ، هيچ يك به چھره ي هم ننگريستيم

ما ، لقمه هاي خونين در كام داشتيم

هر لقمه ، بغض گريه ي ما بود

كز ضربه هاي خنده ي بيگاه ميشكست

ما ، در طنين خنده ي خود مي گريستيم

ما ، در شبي كه بوسه خيانت بود

سيماي مھربان و سرسبز دوست را

در هاله ي سپيد نبوت

با آن زبان سرخ تر از شعله سوختيم

ما ، عشق را به بوسه ي نفرت فروختيم

ما ، يار را كه نعره ي حق ميزد

در پاي دار دوزخي دشمن

با سنگ بي تميزي آزرديم

ما ، بايزيد را به يزيدي گماشتيم

ما ، پارساتر از همه ناپاكان

ناخن به خون دوست فروبرديم

ما ، كرسي بلند تفكر را

مانند نه سپھر معلق

در زير پاي لنگ تملق گذاشتيم

ما ، برجھا ز جمجمه ها برفراشتيم

ما ، فتحنامه ها به كفنھا نگاشتيم

ما ، كورديدگان

در جستجوي جوهر دانايي

انگشتھاي كورتر از دل را

بر واژه ها و خطھا لغزانديم

چندان كه نام هفت خطان زمانه را

برجسته تر ز خال بتان خوانديم

ما ، خشتھا بر آب زديم آري

ما ، سنگھا به آيينه افكنديم

ما ، گور دختران فضيلت را

مانند تازيان بيابانگرد

در شوره زار جھل و جنون كنديم

ما ، لاشه هاي خود را بر دوش داشتيم

ما ، دانه هاي اشك و عرق را

در كشتزار خوف و خجالت

ميكاشتيم و ميدرويديم

ما ، روح را به خدمت تن مي گماشتيم

ما ، در قمارخانه ي تاريخ

ميراث نسلھاي كھن را

چون ننگ و نام ، باخته بوديم

ما ، لذت اسير شدن را

در دام اقتضاي زمانه

چون طعم مي ، شناخته بوديم

در آسمان ، طلايه ي صبحي عيان نبود

زخم عميق خنجر خورشيد

چون يادگار كھنه اي از ساليان دور

دلھاي سرد ما را مي سوزاند

باران ، گياه عافيت ما را

با ريزش مدامش مي پوساند

ما ، ريزه خوار خوان زمين بوديم

ما ، پاره هاي پيكر ياران را

در كاسه هاي خون زده بوديم

ما ، در شب سياه يھودايي

مھمان شام بازپسين بوديم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد