غروبي در شمال

مشاور شركت بيمه پارسيان

غروبي در شمال

۳۰ بازديد

 

شير دريا خفته در آغوش نيزاران هنوز

بيشه بيدار است از بانگ سپيداران هنوز

دست شب ، نارنج سرخ آسمان را چيده است

خون او جاري است از دندان كھساران هنوز

با طلوع هر چراغي روز پرپر مي شود

آسمان گلگونتر ست از چشم تبداران هنوز

باد ، سر بر ميله هاي سرد باران مي زند

مانده در زندان او همچون تبھكاران هنوز

موج ، گويي خواب دريا را پريشان مي كند

شير خواب آلود مي غرد به نيزاران هنوز

آه ،امشب در من از دريا پريشانتر ، كسي است

كز خيالش مي پريشد خاطر ياران هنوز

حسرت تلخي است در كامش كه از مي خوشترست

مستي اش خوابي است دور از چشم بيداران هنوز

گريه يي مستانه اش در بزم هشياران چرا ؟

نم نم باران خوش است آخر به ميخواران هنوز

آه اين مردي كه در من ميخروشد كيست ، كيست ؟

رسته از بندي ، در انبوه گرفتاران هنوز

پرده را پس ميزنم ، مرغابيان پر مي زنند

گوشه اي از آسمان ، آبي است در باران هنوز


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد