بي هيچ پاسخي

مشاور شركت بيمه پارسيان

بي هيچ پاسخي

۳۰ بازديد

 

اي آفريدگار

با من بگو كه زير رواق بلند تو

آيا كسي هنوز

يك سينه آفتاب

و يا يك ستاره دل

در خود سراغ دارد ؟

با من بگو كه اين شب تسخير ناپذير

آيا چراغ دارد ؟

آيا هنوز رأفت در خود گريستن

با مرد مانده است ؟

با من بگو كه چيزي جز درد مانده است ؟

با من بگو كه گوي بلورين چرخ تو

آيا به قدر مردمك چشمھاي ما

با گريه آشناست ؟

آيا هميشه از تو مدد خواستن رواست ؟

اي آفريدگار

من آرزوي يك تن دارم

تا مشعلي برآورد ز دل

يا آفتابي از جگر خويش

وانرا چراغ اين شب بي روشني كند

من آرزوي يك تن دارم

تا گريه را رها كند از بند

گريد بدين اميد كه باران اشك او

آفاق را چو بيشه پر از رستني كند

من آرزوي يك تن دارم

تا چشمش از زلال غم آلود آسمان

چيزي به غير اشك بجويد

چيزي شبيه گوهر شادي

چيزي شبيه سرمه ي بينايي

وين خاك بي تماشا را ديدني كند

اي آفريدگار

با من بگو كه اين كس را آفريده اي ؟

پاسخ نميرسد

اي بنده ي صبور

با من بگو كه حرفي ازين كس شنيده اي ؟

پاسخ نمي رسد

در آسمان ، صداي الھي نيست

در خاكدان ، به غير سياهي نيست


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد