تعبير

مشاور شركت بيمه پارسيان

تعبير

۳۰ بازديد

 

گرييدني بيگاه

در يك شب مستي ، خرابم كرد

من ، خانه اي ويرانه بودم در پس ديوار

سيل آمد و غلتان بر آبم كرد

بويي كه بعد از گريه ي رگبار

چون آه بر مي خيزد از اعماق ويرانه

بوي غبار آلوده ي ايام

آن مھربان تلخ ، آن محرم تر از مستي

آن بوي غمناك غريبانه

در عين بيداري به خوابم كرد

خواب شگفتي بود

خورشيد را ديدم كه در باران تولد يافت

باران به پھناي افق ، رنگين كماني ساخت

رنگين كمان بر خرمن گل ها فرود آمد

من با گل و خورشيد و باران آشنا گشتم

ديوار شفافي كه گرداگرد من روييد

آيينه دار آفتابم كرد

از بخت خوش ، اين بار

گلخانه اي بودم نمايان از پس ديوار

عطر هزاران گل ، شناور در گلابم كرد

در پشت هر گل صورتي ديدم

از روزگاران سبكبالي

اين لاله ي سرخ جواني بود

آن ، لادن زرد ميانسالي

زيبايي گلھا ، خجل از انتخابم كرد

اوج شكفتن بود

گنجينه اي بودم پر از گلھاي عطراگين

گلخانه اي گسترده در آفاق

رنگين كمان بر آستانم سر فرود آورد

خورشيد با لبخند خود شاعر خطابم كرد

بر خويش لرزيدم

اين خواب تعبيري دگرگون داشت

از پيش ميديدم كه در هنگام بيداري

ويرانه اي خواهم شدن بي بھره از خورشيد

گسترده در باران

ويرانه اي بيگانه از گل ، آشنا با گل

كنده از موران و از ماران

اين پيش بيني غوطه ور در اضطرابم كرد

آنگاه بيداري شتابان حلقه بر در كوفت

مستي به سوي هوشياري رفت

وان خواب جادويي ، جوابم كرد

اين بار ، من بيغوله اي بودم

بي سقف و بي ديوار

سيل آمد و پنھان در آبم كرد

گرييدني مستانه ، ديگر بار

در صبح هوشياري ، خرابم كرد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد