دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۶ ۳۱ بازديد
در صبح آفتابي آفاق
غواص لجه هاي زمان بودم
ميرفتم از كرانه به اعماق
تا گوهر جواني جاويد آب را
برگيرم و به آدميان ارمغان كنم
باشد كه زخمشان نزند چشم آسان
ديگر نبيند آينه جز چھره ي جوان
شب با ستارگان كبودش فرا رسيد
دريا مرا به كام فراخش فروكشيد
در آب همنشين پريماهيان شدم
اسرار نوجواني جاويد آب را
پيرانه سر شناختم و ، نوجوان شدم
رفتم به خواب راحت اعماق
غافل ز صبح كوه و شب كھكشان شدم
در صبح آفتابي آفاق
غواص لجه هاي زمان بودم
صياد جثه هاي ظريف زنان شدم