دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۶ ۲۹ بازديد
تو مثل تنگ شرابي ، كه ما پيچ بلور
به لطف شيشه گر از لحظه گداختگي
چو موج زلف بر اندام نازكش جاري است
تو مثل تنگ شرابي ، كه در تلالو صبح
ز تنگناي گلو تا نشيب سينه ي او
پر از حرارت مستي و نور هشياري است
تو مثل تنگ شرابي ، تو مثل شعر مني
چگونه نازكي ات را نديده انگارم ؟
چگونه گاه نينديشم از شكستن تو ؟
چو بشكني ، عطشم را به خاك مي فكني
تو همزبان گل و همنشين آينه اي
طلوع دمبدمت از ميان اين دو خوش است
تو ، آفتاب در آفاق چشمه و چمني
لبت ، دهان گل سرخ در سپيده دم است
كه از نسيم كلامي ، گشوده مي ماند
تو بر زبان گل و باد ، بھترين سخني
اي بلور بلند
مرا شراب كن و در گلوي خويش بريز
مرا به سينه ي شفاف خويش راه بده
مرا حرارت گلخانه ي زمستان بخش
مرا بنوش سراپا ، مرا بنوش تمام
وگرنه بازپسين مجموعه را به مستان بخش
تو مثل تنگ شرابي ، تو زود مي شكني