دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۶ ۲۹ بازديد
امسال امسال ، در سكوت خزاني
نغمه ي هيزم شكن به گوش نيامد
سايه ي تاريك او به بيشه نيفتاد
جاده نلرزيد زير هر قدم او
دست دعا خوان من به سوي بھار است
پايم در گل نشسته تا سر زانو
بر سرم انبوه ابرهاي مھاجر
بر جگرم داغ روشنايي خورشيد
بر كمرم يادگار كھنه ي چاقو
در قفس سينه ي من است كه هر شب
مرغي فرياد مي كشد كه تبر كو ؟