ميدان

مشاور شركت بيمه پارسيان

ميدان

۳۲ بازديد

 

شب چون گلي سياه ، پر افشانده در فضا

باران ريز ريز

عطر اقاقيا

بر بازوان چرب خيابان روبرو

خال چراغ ها

ساق سپيد و لخت زنان ، چون گلوي قو

در پيش چشم من

در پيش پاي من

خميازه هاي من

ستاره ي دور

تصويرها در آينه ها نعره مي كشند

ما را از چارچوب طلايي رها كنيد

ما در جھان خويشتن آزاد بوده ايم

ديوارهاي كور كھن ناله مي كنند

ما را چرا به خاك اسارت نشانده ايد ؟

ما خشت ها به خامي خود شاد بوده ايم

تك تك ستارگان ، همه با چشمھاي در

دامان باد را به تضرع گرفته اند

كاي باد ! ما ز روز ازل اين نبوده ايم

ما اشكھايي از پي فرياد بوده ايم

غافل ، كه باد نيز عنان شكيب خويش

ديريست كز نھيب غم از دست داده است

گويد كه ما به گوش جھان ، باد بوده ايم

من باد نيستم

اما هميشه تشنه ي فرياد بوده ام

ديوار نيستم

اما اسير پنجه ي بيداد بوده ام

نقشي درون آينه ي سرد نيستم

زيرا هر آنچه هستم بي درد نيستم

اينان به ناله ، آتش درد نھفته را

خاموش مي كنند و فراموش مي كنند

اما من آن ستاره ي دورم كه آبھا

خونابه هاي چشم مرا نوش مي كنند


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد