تيغ دو سر

مشاور شركت بيمه پارسيان

تيغ دو سر

۳۱ بازديد

 

تو آن دره ي سبز بي آفتابي

كه مه بر سر افشاندت نو بھاران

تو فرياد مرغابي جفت جويي

كه پر مي گشايد به دنبال ياران

تو ابري ، تو آن ابر اندوهگيني

كه اشكي به رخساره ي كوه پاشي

تو خورشيد بيمار پيش از غروبي

كه بر خاطرم گرد اندوه پاشي

تو پيشاني كوهساران صبحي

كه تاجي است از خنده ي آفتابت

تو گھواره ي شاخساران مستي

كه هر دم نسيمي دهد پيچ و تابت

ترا از جھاني دگر مي شناسم

ترا شير داد از ازل دايه ي من

درين تيره شبھا كه فردا ندارد

تو فانوسي و عشق تو ، سايه ي من

خدا اين دو دل را به تيغي دو سر دوخت

ازين يك ، رهايي نداد آن دگر را

طلسم است و ، با اشك نتوان زدودن

ازين تيغه ي سرد ، خون جگر را


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد