دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۶ ۳۵ بازديد
يك شب ز تخت عرش فرو ميكشم ترا
ابليس ، اي كشنده ي پنھاني خدا
گر در گمان خلق ، تو ابليس نيستي
من دانم اي خداي پليدان ، تو كيستي
از دودمان پاك خدايان پيشتر
يك تن هنوز در حرم عرش زنده بود
يك تن كه چشم در پي آزار ما نداشت
ميلي به سوي فتنه و مرگ و بلا نداشت
پاكيزه تر ز اشك زلال ستاره بود
بخشنده تر ز ابر سپيد بھاره بود
بر بندگان خويش ، ستم ها روا نداشت
يك شب تو ، اي كس كه جز ابليس نيستي
دزدانه سوي خوابگه او شتافتي
او را درون بستر خود خفته يافتي
با تبر ، سينه ي گرمش شكافتي
آنگاه خود به تخت نشستي ، خدا شدي
وز راه و رسم مردمي او جدا شدي
هشدار ، اي كسي كه جز ابليس نيستي
خلق جھان هنوز نداند كه كيستي
هر چند تكيه بر سر جاي خدا زدي
در گوش خلق ، بانگ خوش آشنا زدي
يك شب ز تخت عرش فرو كشم ترا
ابليس ، اي كشنده ي پنھاني خدا