بيم سيمرغ

مشاور شركت بيمه پارسيان

بيم سيمرغ

۳۱ بازديد

 

سيمرغ قله هاي كبودم كه آفتاب

هر بامداد ، بوسه نشاند به بال من

سر پيش من به خاك نھد كوهسار پير

وز آسمان فرو نيايد خيال من

چون چتر بال ها بگشايم فراز كوه

گويي درختي از دل سنگ آورم برون

در سينه ي پرنده ي رنگين كوهسار

منقار تيز خويش فرو كنم به خون

در آسمان پاك ، نبيند كسي مرا

جز ريزتر ز خال سپيد ستاره اي

آن گونه مي پرم كه به چشم ستاره ها

گويي ز كوه مي گسلد سنگپاره اي

مغرورتر ز قله ي در ابر خفته ام

از پشت من نمي گذرد سيل بادها

نقش خجسته ايست به چشمان آسمان

سيماي من در آينه ي بامدادها

چون از فراز كوه نظر مي كنم به خاك

بال از هراس من نگشايد پرنده اي

اشك آورم به چشم تماشاگر حسود

تا شور كينه را ننشاند به خنده اي

اما درون سينه ي من بيم خفته ايست

كز اوج قله هاي غرور آردم به زير

يك روز ، روح كوه كه دلبسته ي من است

فرياد ميزند كه : مرو ! تير ، تير ، تير


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد