تھي كن جام را اي ساقي مست
كه امشب ميل جام ديگرم نيست
مرا از سوز ساز و خنده ي مي
چه حاصل ؟ زانكه شوري در سرم نيست
خوش آن شبھا ، خوش آن شبھاي مستي
كه با او داشتم خوش داستانھا
شرابم شعله ميزد در دل جام
در آن مي سوخت عكس آسمانھا
خوش آن شبھا كه مست از ديدن او
هوايي در دلم بيدار مي شد
لبش چون جام سرخ از بوسه اي چند
لبالب مي شد و سرشار مي شد
چو از گيسوي او مي آمدم ياد
سرودي تازه برمي خاست از چنگ
به دستم تارهاي موي او بود
به چنگم ناله هاي اين دل تنگ
نگاه خنده آميزش در آن چشم
به لطف نوشخند صبح مي ماند
مرا گاهي به شوق از دست مي برد
مرا گاهي به ناز از خويش مي راند
سرودم بود و شور نغمه ام بود
كه چشمانش نويد زندگي داشت
در آن شبھاي ژرف پر ستاره
چو چشم بخت من تابندگي داشت
كنون او رفت و شور نغمه ام رفت
از آن آتش به جز خاكسترم نيست
تھي كن جام را اي ساقي مست
كه ديگر ، ميل جام ديگرم نيست
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد