ويرانه قرون

مشاور شركت بيمه پارسيان

ويرانه قرون

۳۰ بازديد

 

گويي سكوت قرنھا بود

در دخمه هاي تيره اش ، در آسمانش

در ابرهايش ، در شبان سھمگينش

در بادهايش ، در فضاي بيكرانش

چون نعره بر ميداشت باد سرد مغرب

گويي كه بر مي خاست بانگ ارغنونھا

آنجا كه مي افتاد روزي قھرماني

امروز ، مي افتد به خاموشي ستونھا

آنجا كه روزي بال و پر مي زد عقابي

امروز ، شبكوريست جنبان در سكوتش

آنجا كه زلف دختران در پيچ و خم بود

امروز ، لرزد تار و پود عنكبوتش

آن دخمه ها ، آن سايه ها ، آن آسمانھا

وان رازداران شگرف خلوت او

آن خنده هاي باد در بيغوله ي شب

وان غولھا در تيرگي هم صحبت او

آن سقفھا ، آن پيشخوانھا ، آن ستونھا

آن طاق هاي ريخته در ظلمت شام

آن برق چشم گربه هاي سھمگين روي

وان نور اخترها در آفاق شبه فام

آن كوره راه بيكرانه

راهي كه مي لغزد به جنگلھاي خاموش

راهي كه مي پيچد چو ماري بر تن شب

راهي كه مي گيرد افق ها را در آغوش

آن شعله هاي آتش دزدان دريا

بر ريگھا ، بر ريگھاي خشك ساحل

در لابلاي تكدرختان زمين گير

در سايه هاي قلعه هاي تيره گون دل

اينھا همه ، مي خواندم چون قاصد مرگ

بار دگر با خنده ي پر مايه ي خويش

من كيستم ؟

بيگانه اي گم كرده مقصود

يا رهروي نا آشنا با سايه ي خويش


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد