سرود خشم

مشاور شركت بيمه پارسيان

سرود خشم

۳۰ بازديد

 

آهنگران پير ، همه پتك ها به دست

با چھره هاي سوخته ، در نور آفتاب

چون اختران سرخ ، به تاريكي غروب

چشمان پر از نويد فرح بخش انقلاب

پتك گران به دست و دهان ها پر از خروش

فريادشان گسسته در آفاق شامگاه

روييده در ديار افق خوشه هاي خشم

افسرده بر لبان شفق ، بوسه هاي ماه

پنداشتي غريو خدايان آسمان

پيچيده در كرانه ي خاموش زندگي

بگرفته از فروغ شفق ، رنگ انتقام

آن گونه هاي سوخته از شرم بندگي

پنداشتي كه خشم فروخورده ي قرون

جوشيده از خرابه ي فرتوت روزها

پنداشتي كه شيون قربانيان جنگ

آتش فكنده در دل آتش فروزها

از سينه ها رسيده به لب ها سرود خشم

افكنده در حريم دل آسودگان هراس

گفتي بر آستانه ي اين شامگاه تلخ

در هم خزيده سايه ي مردان ناشناس

در چشمشان طليعه ي طوفاني شفق

آرد خبر ز خنده ي خونين صبحگاه

فريادشان گسيخته در آسمان شھر

خشم سياهشان همه جوشيده در نگاه

در هم شكسته است تو گويي سكوت مرگ

در رستخيز اين شب تاريك واپسين

برقي دميده از دل آفاق دوردست

تا سايه ي كبود شب افتاده بر زمين

خواند به پاس روز ظفر ، باد شامگاه

شكرانه ي گسستن زنجير بندگي

آهنگران پير ، همه پتك ها به دست

در چشمشان طليعه ي خورشيد زندگي


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد