شب ها ، در آبگينه ي مرداب هاي سبز
آنجا كه نيزه هاي جگن رفته تا به ماه
آنجا كه ماهيان درخشان لعلگون
چشمان گشوده اند به تاريكي سياه
آنجا كه عطر وحشي گلھاي آبزي
پيچيد در مشام خدايان تيرگي
آنجا كه شھد روشن مھتاب آسمان
بر زهر شام تيره گرفتست چيرگي
آنجا كه ماه مي شكند در دهان موج
چون قرص آتشي كه در آب افكند شرار
آنجا كه خفته اند بر اطراف آبگير
مرغابيان پير ، در انديشه ي فرار
آنجا كه نوشخند پركنده ي نسيم
چين افكند به چھره ي مرداب آشنا
آنجا كه از تپيدن امواج بيشمار
گاهي در آب گل شده ، برگي كند شنا
آنجا كه
... درشت بلند پايمستانه ميدوند بر امواج پر غرور
آنجا كه ناله هاي غريبانه ي وزغ
پيچيده در سكوت چمنزارهاي دور
آنجا كه پاي رهگذري رانده از حيات
لغزيده بر كرانه ي نمناك آبگير
آنجا كه مژده آورد از مرگ او هنوز
آواي نرم خم شدن ساقه هاي پير
آنجا در آن سكوت غم انگيز لايزال
آنجا كه مرگ طعنه زند
: كاين مزار تستبانگي نھيب مي زندم از درون دل
كاين سرنوشت تست كه در انتظار تست