چشم ها و دست ها

مشاور شركت بيمه پارسيان

چشم ها و دست ها

۲۹ بازديد

 

شب در رسيد و ، وحشت آن چشم بي نگاه

چون لرزه هاي مرگ ، تنم را فراگرفت

در ژرفناي خاطر من ، جستجوكنان

دستي فروخزيد و مرا آشنا گرفت

در پنجه هاي وحشي او ماندم از خروش

فرياد من ز وحشت او در گلو شكست

چشم ستاره اي بدرخشيد و ، نور ماه

چون تير در سياهي چشمم فرو نشست

يك لحظه ، آسمان و درختان و ابرها

در هم شدند و محو شدند و نھان شدند

يك لحظه ، آن دو چشم گنھكار دوزخي

از پشت پرده هاي سياهي عيان شدند

چون پرده اي كه رنگ بر آن ميدود به خشم

گيتي پر از غبار شد و تيرگي گرفت

يك لحظه ، هر چه بود خموشي گزيد و مرد

گفتي هراس مرگ بر او چيرگي گرفت

تنھا دو چشم سرخ ، دو چشمي كه ميگداخت

نزديك شد ، گداخته شد ، شعله بركشيد

اول ، دونقظه بود كه درتيرگي شكفت

وانگه ، دو نور سرخ از آن هر دو سر كشيد

گفتي ز چشم مرگ ، زمان ، قطره قطره ريخت

در قطره هاي دمبدمش ، زندگي فسرد

در نور آن دو چشم كه لرزيد و خيره ماند

باز آن دو دست سرد ، گريبان من فشرد

در پنجه هاي وحشي او ماندم از خروش

فرياد من ز وحشت او در گلو شكست

چشم ستاره اي بدرخشيد و ، نور ماه

چون تير ، در سياهي چشمم فرو نشست

ناليدم از هراس و ، در آفاق بي فنا

گم شد صداي زير وبم ناله هاي من

ظلمت فرا رسيد و نسيم از نفس فتاد

بشكست در گلوي خموشي ، صداي من


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد