حكيم ترديدها و حيرت ها

مشاور شركت بيمه پارسيان

حكيم ترديدها و حيرت ها

۳۶ بازديد
  خيام

اين همه ترديد به آنچه پيرامون خيام است نزد هيچ متفكر ايراني ديده نمي شود. خيام حكيم، خيام فيلسوف، خيام رياضي دان و خيام شاعر. منشأ همه ي اين ترديدها از شعر خيام است. شعري كه منسوب به خيام است. دفترهاي شعري كه امروز از خيام هست، بعضاً تكثري قابل ملاحظه دارد و اين، ترديدها را در مورد خيام افزايش مي دهد. هرچند كه از مكتوبات حكمت و كلام به جا مانده از او هم مي توان به اين ترديدها رسيد. خيام را در الهيات، تالي تِلوِ بوعلي مي خوانند. هر چند كه بعيد به نظر مي رسد كه به مباني حكمت مشاء، پايبند مانده باشد اما سوالات در كلام و الهيات را بر اساس حكم مشايي پاسخ مي داده. اين تفاوت اعتقاد و فعل در نجوم هم وجود داشته است. درست همان گونه كه به «علم احكام نجوم» نيز معتقد نبوده ولي پرسش هايي از اين دست را هم بر اساس "علم احكام نجوم" پاسخ مي داده است. شايد در همه ي اعصار چنين متفكريني وجود داشته باشند. اين بيشتر جنبه ي معلمي دارد. پزشكِ استاد به دانشجويانش تمام اصولي كه در تاريخ پزشكي است آموزش مي دهد يا طلبه هاي جوان تحليل هاي گوناگون حكمي و فقهي را از اساتيدشان فرا مي گيرند اما در مورد خيام اين موضوع تفاوت عمده اي دارد. شايد براي بررسي اين تفاوت انديشه و عمل نياز به تحليل روان شناختي و هم البته جامعه شناسانه باشد. روان شناختي از اين نظرگاه كه آدم هاي زيادي وجود دارند كه علاقه مند به تشكيك پديده ها دارند آنچه را مي آموزند حتي وقتي آن آموزه در وجودشان رسوب كرد باز در آن شك مي كنند. شايد همين حس شك مدرنيته را شكل داده باشد. اين نتيجه گيري حاصل بحث كلامي و فلسفي از سنت و مدرنيته نيست. اين تحليلي روان شناسي مي طلبد. آن چه دكارت به عنوان انسان مجرد مطرح مي كند اين كه انسان اين توانايي را دارد كه  مستقل و مجرد بدون هيچ پيش زمينه اي به پديده هاي دروني و پيرامونش فكر كند از نظر روان شناسي شك است. ترديدي است كه خيام آن را نو به نو در زندگي و آثارش نشان داده است.

خيام در ميزان الحكمه (رساله في الاحتيال مقداري الذهب و الفضه في جسم مركب منها) كه موضوع آن مكانيك و وزن مخصوص اجسام است ديگر دچار ترديد نمي شود اين ويژگي علومي است كه وابستگي به رياضي و فيزيك دارد شايد هم اين ترديد وجود داشته و از اين دست شنونده ي درخوري در زمان خيام نبوده است. ترديد در پديده هايي كه حدوث آن ها مبناي طبيعي دارد مشكل است هر چند كه انيشتين اين ترديد را در فيزيك نيوتن مطرح كرد و آن زمان كه فيزيك كوانتوم در همان زمان حياتش مطرح شد آن را باز يچه اي عنوان كرد. اما در مورد خيام با عنايت روح شاعرانگي مردم پارسي گو اين ترديدها، براي همه قابل فهم است. پرسش هايي كه مكرراً در شعر خيام يا منسوب به خيام ديده مي شود از همين ترديدها حكايت دارد.

دارنده، چو تركيب طبايع آراست

گر خوب نيامد اين بنا عيب كه راست؟ 

 دوري كن در او آمدن و رفتن ماست

كس مي نزند دمي در اين معني راست

تركيب پياله اي كه درهم  پيوست

چندين سر و پاي نازنين و برو دست

باز از چه سبب نكندش اندر كم و كاست

وَر خوب آمد خرابي از بهر چراست؟

آن را نه نهايت نه بدايت پيداست

كاين آمدن از كجا و رفتن به كجاست؟

بشكستن آن روا نمي دارد مست

از مهر كه پيوست و به كين كه شكست

نقدهاي متفاوتي به شعر خيام مي شود وارد كرد. خصوصاً در ميان معاصرين، خيام هر جا شيفتگي در مخاطبش برانگيخته و لزوم دفاع بر نقاد واجب نموده هر كس به فراخور اعتقاد شخصي، رباعيات خيام را شرح كرده است. آن جا كه هدايت، رباعيات خيام را جمع آوري شرح را كرده بيش از آن كه به مكتوبات ديگر خيام نظر داشته باشد آن چه منطبق با عقيده ي شخصي اش بوده را نزديك به شعر و البته عقيده ي خيام دانسته. حتي در خيام هدايت رباعياتي ديده مي شود كه در كمتر منبعي از منابع رباعيات خيام ديده مي شود و اين موج اداگونه از نظريات يك نفر كه هميشه دست كم تا امروز در ادبيات ايران و جهان وجود دارد به چنين نقدهايي صرفاً به جهت تكرار بيش از حد قوّت مي بخشد. در رباعي:

«دارنده چو تركيب طبايع آراست                   باز از چه سبب فكندش از كم و كاست»

«گر خوب نيامد اين بنا عيب كه راست؟          وز خوب آمد خرابي از بهر چراست»

اين تفاوت برداشت را به خوبي مي توان مشاهده كرد. پيشتر مشخص است كه اين شيوه ي نشانه گذاري (نقطه، ويرگول، علامت پرس، تعجب و ...) ديري نيست كه در فن كتاب فارسي رايج شده است پس حكم مقتضي به آمدن علامت پرسش در پايان مصراع چهارم وجود ندارد. اگر اين فرض را بپذيريم در همين يك رباعي خيام از نظرگاه اعتقادي او مي توان حرف هاي زيادي زد.

با فرض پذيرفتن علامت سوال در پايان مصراع ها، همان نظر شك و ترديد خيامي، قوت مي گيرد. سوالي كه نمايان كننده ي آرايه ي تجاهل العارف در شعر خيام نيست همان ترديد است و غير از آن نيست اما فرض بگيريد كه علامت پرسش در مصراع چهارم (وَر خوب آمد خرابي از بهر چراست) در اصل نبوده باشد.و خيام پرسشي را مطرح مي كند كه خود در شعر به آن پاسخ مي دهد اين در شعر خيام شاهدي ديگري هم دارد:

هنگام سپيـده دم خروس سـحري               داني كه چرا همي كند نوحه گري؟

يعني كه نمودند در آيينه ي صبح            كز عمر شبي گذشت و تو بي خبري

در مصراع "وَر خوب آمد خرابي از بهر چراست" بدون علامت سوال ديگر معناي شك نمي دهد؛ «چرا» ديگر پرسشي نيست. «چرا» به معناي چگونگي و اصل معناي پرسشگري ذهن انسان خواهد بود، اين كه كنار هم آمدن خوبي و بدي، خرابي و آبادي براي اين است كه ذهن پرسشگر انساني توأمان به تمايز بينديشد. سوال مهمي كه مطرح مي شود تفاوت انسان و حيوان است گروهي معتقدند كه انسان صاحب فكر و انديشه است و حيوان نه. انسان خوب را از بد تشخيص و حسّ شرطي سازي در بسياري مواقع دارد اما انسان توانايي تميز خوب از خوب تر و بد از بدتر را دارد. اين همان چيزي است كه به توانايي مضاعف تفكر انسان موسوم است انسان مي تواند در مورد چيزي كه انديشيده دوباره بينديشد. آن را اصلاح، تثبيت و يا حتي كتمان كند.

با اين همه، شعر خيام شعر محض و خوب و خالي نيست. تنها شعري نيست كه دربردارنده ي حكمتي نظري باشد. در شعر خيام، اخلاق گرايي هايي در مرام انساني ديده مي شود كه جاي شبهه نمي گذارد. روش زيست خيام كه از قضا عمري طولاني داشته شاهد اين ادعاست. خيام با توجه به حسودان و مخالفين كه داشته- كه هر متفكر و انديشمندي چه در زمان زيستش و چه در زمان هاي بعد از اين قاعده مستني نيست- در مجموع با وقار زيسته است پس از فراگيري مقدمات در زادگاهش خراسان چه زماني را كه در اصفهان و ري گذرانده و چه در زماني كه در اواخر عمر تا پايان حياتش در نيشابور اقامت كرده هميشه صاحب احترام بود ه است. خيام هر چند كه در تعليم دانشش بخل مي ورزيده و بنا به آنچه امروز در تذكره ي او رسيده خلقي تنگ داشته است اما وقار يك انديشمند را مراعات كرده. با توجه به آنچه بخل خيام در تعليم دانش شمرده شده شاگردان زيادي در محضرش تلمذ كرده اند (بسياري از رباعيات منسوب به خيام، شايد سروده هاي شاگردان خيام باشد)

به طور مثال امام محمد غزالي در كلام از محضر خيام بهره ها گرفته است.

همه ي اين ها شايد نشانه ي اعتقاد خيام به كسب دانش منفرد كه به كشف و شهود برمي گردد باشد و هيچ خيامي را به شاعر يا دانشمندي رند مبدل نمي كند. نمونه اي از اخلاق گرايي اجتماعي در شعر خيام را در رباعي زير مي توان سراغ گرفت.

پيش از من و تو، ليل و نهاري بوده ست             گردنده فلك ز بهر كاري بوده ست

زنهار قدم به خاك آهسته نهي                     كان مردمك چشم نگاري بوده ست

با توجه به آنچه از شعر و حتي زندگي و مكتوبات به جا مانده از خيام مستفاد مي شود كه برداشت نسبت به خيام را دچار ترديد مي كند اين خود انتقادي به نگارنده وارد است كه در بسياري از رباعيات خيام اين ترديد كه ناشي از پرسشگري خيام است شايد در مرز ترديد و حيراني گم شده باشد.

به جهت آنچه بيشتر از خيام باقي مانده و به آن پرداخته شده در حوزه ي علومي چون رياضي، نجوم و فلسفه و كلام است. تعابير عرفاني يا مغفول مانده و يا جسارت نقاد به برداشت عرفاني از آثار خيام وي را در معرض استهزاء قرار مي دهد. اما شايد اين چيزي كه به ترديد در ذهن و اثر خيام ياد مي شود، حيرتي است كه در تعابير عرفاني قابل تحليل باشد. حيراني مشمول مرتبه اي از شناخت مي شود كه مورد اجماع اكثر متكلمين هم هست. شايد آنچه ما به عنوان ترديد - يا بهتر است حس پرسشگري بي پاسخ خيام بدانيم- تفسير مي كنيم حيراني خيام باشد شاهد اين گفته در رباعي زير جست و جو كرد.

آنان كه خلاصه ي جهان ايشانند               بر اوج فلك براق فكرت رانند

در معرفت ذات تو مانند فلك                  سرگشته و حيران و هم سرگردانند

رباعي آخر اشاره به حديث نبوي "ما عرفناك حق معرفتك" دارد. جايي كه خلاصه ي آفرينش هستي وجود مبارك پيامبر اسلام در شناخت ذات حضرت باري چنين بيان خاشعانه اي دارند، اين حيراني در شناخت، منصفانه ترين حال انسان جست و جوگر خواهد بود.

منبع : سايت تبيان


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد