اشعار جديد

مشاور شركت بيمه پارسيان

اشعار جديد

۳۳ بازديد
 

در اين شهر خدا خوابيده است

هيس....!
آهسته قدم برداريد
كه در اين شهر
خدا خوابيده است
مادربخت مرا.....صد صلوات
فلج و كور و كچل زاييده است
آسمان جاي كمي از رحمت
بر سرم بارش غم باريده است
سالها زحمت گل بر ما بود
در گلاب است
هر آن كس چيده است
هر كسي خواست بيايد ببرد
اين گلو را كه ز غم تركيده است
هيس....!
بگذار بخوابد خدا
تا نداند گناهم عشق است
تا نداند كه دل بيمار است
تا نداند گناه از ديده است.....

 

طعم خودخواهي

هواي سرد پاييز است و من
از پنجره
در كوچه ي دلواپسي
اشك بر....
غبار پشت پاي خاطرات تلخ تو
بيهوده مي ريزم.....
نسيم صبح هم چون تو
به رسم بي وفايي
خاك غفلت را
به درگاه دو چشم خيس من
شاباش مي ريزد.....
تمام خاطراتم در غبار رد پايت
زود مي سوزد
تمام بوسه هايت را
تگرگ اشك مي شويد...
درخت نارون
نامرديت را
با به رقص آوردن برگهاي زردش
در عزايم
پاس مي دارد...
چه نامردي...
چقدر سرما....
من از سرما
من از سردي فصل بي كسي
خود را ...
در آغوش محبت مي كشم شايد
بفهمم طعم خودخواهي چه شيرين است....!


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد