شب كه مي آيد و مي كوبد پشت ِ در را ،
به خودم مي گويم :
من همين فردا
كاري خواهم كرد
كاري كارستان ...
و به انبار كتان ِ فقر كبريتي خواهم زد ،
تا همه نارفيقان ِ من و تو بگويند :
"فلاني سايه ش سنگينه
پولش از پارو بالا ميره ..."
و در آن لحظه من مرد ِ پيروزي خواهم بود
و همه مردم ، با فداكاري ِ يك بوتيمار ،
كار و نان خود را در دريا مي ريزند
تا كه جشن شفق ِ سرخ ِ گستاخ مرا
با زُلال خون ِ صادقشان
بر فراز ِ شهر آذين بندند
و به دور ِ نامم مشعل ها بيفروزند
و بگويند :
"خسرو" از خود ِ ماست
پيروزي او در بستِ بهروزي ِ ماست ...
و در اين هنگام است
و در اين هنگام است
كه به مادر خواهم گفت :
غير از آن يخچال و مبل و ماشين
چه نشستي دل ِ غافل ، مادر
خوشبختي ، خوشحالي اين است
كه من و تو
ميان قلبِ پر مهر ِ مردم باشيم
و به دنيا نوري ديگر بخشيم ...
شب كه مي آيد و مي كوبد
پشت در را
به خودم مي گويم
من همين فردا
به شب سنگين و مزمن
كه به روي پلك همسفرم خوابيده ست
از پشت خنجر خواهم زد
و درون زخمش
صدها بمب خواهم ريخت
تا اگر خواست بيازارد پلكِ او را
منفجر گردد ، نابود شود ...
*
من همين فردا
به رفيقانم كه همه از عرياني مي گريند
خواهم گفت :
- گريه كار ِ ابر است
من وتو با انگشتي چون شمشير ،
من و تو با حرفي چون باروت
به عرياني پايان بخشيم
و بگوييم به دنيا ، به فرياد ِ بلند
عاقبت ديديد ما ، ما صاحبِ خورشيد شديم ...
و در اين هنگام است
و در اين هنگام است
كه همان بوسه ي تو خواهم بود
كَز سر مهر به خورشيد دهي ...
*
و منم شاد از اين پيروزي
به "حميده" روسري خواهم داد
تا كه از باد ِ جدايي نَهَراسد
و نگويد چه هواي سردي است
حيف شد مويم كوتاه كردم ...
*
شب كه مي آيد و مي كوبد پشتِ در را
به خودم مي گويم
اگر از خواب شبِ يلدا ما برخيزيم
اگر از خواب بلند يلدا ، برخيزيم
ما همين فردا
كاري خواهيم كرد
كاري كارستان ...
دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۶ ۳۰ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد