دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۶ ۳۰ بازديد
آن قدر به اين سو نيامدي
تا از سيلاب بهاره ي عمر تو
رودخانه عريض تر شد
بعد از ماه گرفتگي ، حتي
از روشني شب هاي شعر
ازوعده ي ديدار هم گريختي
من مانده ام و تنگ غروب و چهره هاي بيگانه
عشاق كه درسايه ي افراها يكديگر را مي بوسند
در آن طرف رود تو كم رنگ شدي
همراه گوزن ها ، مارال ها . سبز قباها
و سنت كوچ
در جان تو اوج مي گيرد
اي كولي