دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۶ ۳۰ بازديد
آخرين چكه بارانم
آويخته
از برگي خشك
از زن لخت درخت
به زمين غلتيدم
دود شيري رنگ
شايد بدنت بودكه از شعله ي افسرده ي خود برمي
خاست
عشق ما بوي زمستان مي داد
چشم ترديد
اگر باز اگر بسته
نمي بيند زيبايي را
عشق ما بيشتر از پاييز
بيگانه از اميد نبود