دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۶ ۳۴ بازديد
در ساحل شب
كه چشم ليموها روشن بود
ما نيز كليد نور را چرخانديم
در تاريكي كتاب را وا كرديم
تا حافظه ي دريا بيدار شود
با
پرتو خودداري ، بر صفحه ي ما ، دريا مي تابيد
انگار يكي منتظر كشفي باشد
يا قايقي از شعر خودش را بسرايد
آن گاه به راز واژه ها پي برديم
آواز جديد با الفباي كهن
آواز به گل نشستن شادي
يك ماه كه اندوه بر او باريد
ديديم كه هيچ واژه اي ساكت نيست
چشمان زني كه تهنيت مي گفت
هر گونه تولد را
در جشن زني كه بعد ها بايد زاييده شود
و شعله ي ليمويي انديشه
از چاك بلوز او به دريا مي ريخت
16نشانه كه وقتش رسيده شغلتان را ترك كنيد