اي روزهاي فردا
اي فكر هاي زيبا
اي واژه هاي زرين
اي آسمان لرزان
درياي باد و باران
بالاي شهر تهران
در انتظار طوفان
طوفان سرد و سنگين
بهر تو مي سرايم از خود برون مي آيم
لب هاي بسته ام را يك لحظه ميگشايم
اي سرزمين ديرين
يك شاعر پياده همراه جويبارت
با يك پيام ساده خوش باد روزگارت
نه اين زمان غمگين
از بيشه هاي گيلان گنبد هاي سپاهان
از كوچه هاي شيراز تا آتش هاي اهواز
لبخندهاي شيرين
بهر تو مي سرايم از خود برون مي آيم
لب هاي بسته ام را يك لحظه ميگشايم
اي سرزمين ديرين
بلوار ميرداماد با لحظه هاي آزاد
پنجاه سال ديگر از ما مياورد ياد
نه روزهاي رنگي
يك روز آفتابي با آسمان آبي
آن سوي عصر غربت
تصويري از رفاقت
پيوندهاي پيشين
بهر تو مي سرايم از خو برون مي آيم
لب هاي بسته ام را يك لحظه ميگشايم
اي سرزمين ديرين
بهر تو مي سرايم از خود برون مي آيم
لب هاي بسته ام را يك لحظه ميگشايم
اي سرزمين ديرين