دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۵ ۲۹ بازديد
شاخه ي جوانش را زير پاي درخت كهن دفعن خاك كردم
من داده ي تو بود
با زشكين گفتم اي درخت پير اي درخت مرگ
و زن شاخسار سر سبزت سر كشيده
تا خورشيد از قلمرو سايه تا حقيقتي روشن رو به مرزهاي جهان تن سپرده
با طوفان در نهاد آگاهي مرگ بود
دانستن مرگ بود دانستن مرگ بود دانستن
عشق با نگين پيوست خون با رگ تسلا يافت
عشق با نگين پيوست خون با رگ تسلا يافت
ريشه باف برهاند ريشه باف برهاند ريشه باف برهاند
شاخه ي جوانش را زير پاي درخت كهن دفعن خاك كردم
داه ي تو بود بز شكين تا بپروراني باز شاخه ي جوانتر را
اي هميشه اي ميهن اي هميشه اي ميهن اي هميشه اي ميهن اي هميشه اي ميهن