غزل

مشاور شركت بيمه پارسيان

غزل

۳۵ بازديد

 

سلام : خوشه ي تاك به هم فشرده ي من
شراب كهنه ي مهر حرام خورده ي من

مرا به ياد بياور من آن سپيدارم
كه سروها همه بودند كشته مرده ي من

همان درخت تناور همان كه مورچه ها
شب و سحر رژه رفتند روي گرده ي من

تبر به دوش كزو زخم مشترك داريم
چه كرد با رفقاي سياه چرده ي من ....

ببين به ريش من دل شكسته مي خندند
مترسكان سيه روز دل سپرده ي من

اگر چه پير و زمينگيري اي رفيق ! بيا
به دستگيري جاليز آب برده ي من

به پاي بوسي آتش تو نيز خواهي رفت
غمت مباد رفيق تبر نخورده ي من !


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد