دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۵ ۳۵ بازديد
سلام : خوشه ي تاك به هم فشرده ي من
شراب كهنه ي مهر حرام خورده ي من
مرا به ياد بياور من آن سپيدارم
كه سروها همه بودند كشته مرده ي من
همان درخت تناور همان كه مورچه ها
شب و سحر رژه رفتند روي گرده ي من
تبر به دوش كزو زخم مشترك داريم
چه كرد با رفقاي سياه چرده ي من ....
ببين به ريش من دل شكسته مي خندند
مترسكان سيه روز دل سپرده ي من
اگر چه پير و زمينگيري اي رفيق ! بيا
به دستگيري جاليز آب برده ي من
به پاي بوسي آتش تو نيز خواهي رفت
غمت مباد رفيق تبر نخورده ي من !