دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۵ ۳۴ بازديد
سايه اي زير ساقه ي سنجد
بركه را موذيانه مي پاييد
ماه ، مست از شميم وسوسه اي
لب به لب هاي آب مي ساييد
بركه از رنگ و بوي گل پُر بود
زير باران سايه روشن ها
روي سنگي لميده بود آرام
جامه ي نازكي تك و تنها
ناگهان برگ ها تكان خوردند
ماه ، پشت درخت چشم گذاشت
شور افتاد در دل بركه
شيشه ي شرم شب ترك برداشت
اين طرف بركه ي رها در موج
غرق مهتاب بود و عطر چمن
آن طرف سنگ سرد خواب آلود
بستر ساكت دو پيراهن ... !