دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۵ ۳۴ بازديد
چشم تو را اگرچه خمار آفريده اند
آميزه اي ز شور و شرار آفريده اند
از سرخي لبان تو اي خون آتشين
نار آفريده اند انار آفريده اند
يك قطره بوي زلف ترت را چكانده اند
در عطردان ذوق و بهار آفريده اند
زنداني است روي تو در بند موي تو
ماهي اسير در شب تار آفريده اند
مانند تو كه پاك تريني فقط يكي
مانند ما هزار هزار آفريده اند
دستم نمي رسد به تو اي باغ دور دست
از بس حصار پشت حصار آفريده اند
اين است نسبت تو و اين روزگار يأس :
آيينه اي ميان غبار آفريده اند