دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۵ ۳۴ بازديد
همسايه ي دلمرده ي ديوار به ديوار
ما را چو يكي پنجره بسپار به ديوار
مصراع به مصراع همه سنگ و كلوخيم
ما را بنويسيد به ديوار به ديوار
زان روز كه فرياد تو در كوچه درو شد
روي من و اين طبع گنهكار به ديوار
بايد كه در اين كوچه ي بي شعر و ترانه
درد دل خود گفت به ناچار ... به ديوار ...
اين آينه را مشكن و بگذار بماند
اين قاب فرو رفته به زنگار به ديوار
تصوير من گمشده در خاطره ها را
با ميخك افسوس نگهدار به ديوار
از آن همه فروردين امروز نمانده است
جز سايه ي يك مشت سپيدار به ديوار
مرشد بنشان پرده ي نقالي خود را
در غربت اين شهر عزادار به ديوار