غزل

مشاور شركت بيمه پارسيان

غزل

۳۰ بازديد

 

پيچايي گيسوي شكن در شكن است اين
يا مطلع پيچيده ي شب هاي من است اين

زير قدم رهگذران له نشود ...آي
دل نيست كه آلاله ي خونين كفن است اين

نم نم بچشان بوسه ي خود را به لبانم
گيرايي بي حد شراب كهن است اين

بگذار در آغوش تو آرام بگيرم
دلچسب ترين شيوه ي جان باختن است اين

يك لحظه از آن فاصله بنشين به تماشا
دل نه به خدا خانه ي ويران من است اين

ارزان مفروشيد رفيقان سر ما را
زنهار! مگر يوسف بي پيرهن است اين

سم كوفته پاييز بر اين دشت و گذشته است
انگار نه انگار گل است اين چمن است اين

اين قدر بر اين پيكر تفتيده متازيد
سوگند كه ايران من است اين وطن است اين


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد