دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۵ ۳۰ بازديد
پيچايي گيسوي شكن در شكن است اين
يا مطلع پيچيده ي شب هاي من است اين
زير قدم رهگذران له نشود ...آي
دل نيست كه آلاله ي خونين كفن است اين
نم نم بچشان بوسه ي خود را به لبانم
گيرايي بي حد شراب كهن است اين
بگذار در آغوش تو آرام بگيرم
دلچسب ترين شيوه ي جان باختن است اين
يك لحظه از آن فاصله بنشين به تماشا
دل نه به خدا خانه ي ويران من است اين
ارزان مفروشيد رفيقان سر ما را
زنهار! مگر يوسف بي پيرهن است اين
سم كوفته پاييز بر اين دشت و گذشته است
انگار نه انگار گل است اين چمن است اين
اين قدر بر اين پيكر تفتيده متازيد
سوگند كه ايران من است اين وطن است اين