اي قاصدكان خوش خبر چندي است
گرد در و بام من نمي گرديد
از قاصد روزهاي باراني
رفتيد ولي خبر نياورديد
اي قاصدكان خوش خبر اينجا
كار من دل گرفته بي صبري است
اين خانه شبيه خانه ي نيما
از هر طرفي كه مي روي ابري است
در شعر اگر من و رفيقانم
از حافظ و از فروغ مي گوييم
اما به هواي سكه اي زرين
پشت سر هم دروغ مي گوييم
امروز اگر من و رفيقانم
تيغ آخته ايم بر گلوي هم
ديروز پر از بگو مگو بوديم
"ما چون دو دريچه روبروي هم" (مهدي اخوان ثالث)
بي شاعر روزهاي باراني
"هر لحظه غمي و هر غمي دردي " (مجيد زهتاب)
خنجر همه در كف رفيقان است
اي واي چه روزگار نامردي
سنگيم ميان شهر سنگستان
شعر از غم ما مگر فروكاهد
شاعر! غزلي ترانه اي بيتي ...
اين شهر هواي تازه مي خواهد
با وعده به هيچ مي فروشندت
اي واي چه روزگار ارزاني
آي اي اخوان كه خفته اي در طوس
بر خيز كه سركني زمستاني
چندي است به لاك غم فرو رفته است
اين شهر فسونگر برادر كش
از سكه فتاده غيرت و مردي
ما شاعركان به سكه اي دلخوش
اي قاصدكان خوش خبر چندي است
اين خانه ي دل گرفته كم نور است
آشفتگي ترانه هاي من
از دوري قيصر امين پور است