سياه و سفيد

مشاور شركت بيمه پارسيان

سياه و سفيد

۳۴ بازديد

 

بيست و يك سال مثل برق گذشت

بيست و يك سال از نيامدنت

كوچه مشتاق گام هايت ماند

خانه چشم انتظار در زدنت

 

مثل اين كه همين پريشب بود

آمدي با پسر عموهايت

خنده هايت درست يادم هست

بس كه آشفته بود موهايت

 

رو به من رو به دوربين با شوق

ايستاديد سر به زير و نجيب

آخرين عكس يادگاري تان

بين اين قاب ها چقدر غريب ....

 

هيچ عكاس عاقلي جز من

دل به اين عكس ها نمي بندد

تازه آن هم به عكس ساده ي تو

كه سياه و سفيد مي خندد

 

دورتا دور اين مغازه پُراست

از هزاران هزار عكس جديد

تو كجايي كجا نمي دانم

آه اي خنده ي سياه و سفيد

 

تو از اين قاب ها رها شده اي

دوستانت اسيرتر شده اند

تو جوان مانده اي رفيقانت

بيست و يك سال پيرتر شده اند

 

صبح شنبه چه صبح تلخي بود

از خودم پاك نااميد شدم

قاب عكس تو بر زمين افتاد

به همين سادگي شهيد شدم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد