دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۵ ۳۱ بازديد
بهار بود و دلم فصل بي ترانگي اش
و درد در تن من گرم موريانگي اش
كسي نبود كسي لايق غم دل من
كسي كه دل بسپارم به بيكرانگي اش
در انتظار قدومش انار ديده ي من
رسيده است به جشن هزاردانگي اش
مرا به خلوت صندوقخانه اش ببريد
رسيده است گمانم شراب خانگي اش
شبيه رد قدم هاي موج بر ساحل
به جاي مانده بر اين شانه ها زنانگي اش
نه من نه او نه شما ..شاعر اين زمانه كسي است
كه تكه پاره شود بغض هاي خانگي اش