دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۴۵ ۳۰ بازديد
گفتي پَر و باريد باران پرستو
باران شب باران بو باران شب بو
گفتي مِي و آماده شد قه قه بخندد
آن كوزه ي سرشار مستي كنج پستو
ماندي نگاهي كردي و خنديد چشمت
رفتي به راه افتاد رد پاي آهو
تو بر لب بام آمدي اي نازنين …يا
باريده است از آسمان باران گيسو
نقش زلال توست هر جا آب و كاشي است
فرقي ندارد شيخ لطف الله و خواجو
يك دست دستاري كه پيچيده است در باد
يك دست كشكولي كزو سررفته يا هو
بر خاك بسپارش به رسم خاكساري
يك لاقبا مانده است اي درويش تا او