يك لاقبا

مشاور شركت بيمه پارسيان

يك لاقبا

۳۰ بازديد

 

گفتي پَر و باريد باران پرستو

باران شب باران بو باران شب بو

 

 گفتي مِي و آماده شد قه قه بخندد

آن كوزه ي سرشار مستي كنج پستو

 

ماندي نگاهي كردي و خنديد چشمت

رفتي به راه افتاد رد پاي آهو

 

تو بر لب بام آمدي اي نازنين …يا

باريده است از آسمان باران گيسو

 

نقش زلال توست هر جا آب و كاشي است

فرقي ندارد شيخ لطف الله و خواجو

 

يك دست دستاري كه پيچيده است در باد

يك دست كشكولي كزو سررفته يا هو

 

بر خاك بسپارش به رسم خاكساري

يك لاقبا مانده است اي درويش تا او


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد