غزل 3

مشاور شركت بيمه پارسيان

غزل 3

۳۲ بازديد

 

گه دوباره همون ابر و آسمون باشي
كه با زمين تهيدست مهربون باشي
 
دعات مي كنه خاك تموم مزرعه ها
كه مثل روز ازل تا ابد جوون باشي
 
اداي سنگه نه سنگ اينكه آب يخ بزنه
چه انجماديه اين؟ بهتره روون باشي
 
پس از يه عمر تكاپوي آبشار بلند
مي خواي كشاكش كوتاه ناودون باشي
 
عجب حكايتيه، من مي گم تو دريايي
تو هي دلت بزنه پر كه بادبون باشي
 
تو رودخونه ي خون مني، تن تو منم
تو چاره اي نداري غير از اينكه خون باشي
 
پس از يه عمر توقف تو ايستگاه بهار
مي خواي تا شب نشده اونور خزون باشي؟


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد