تهران

مشاور شركت بيمه پارسيان

تهران

۳۰ بازديد

 

زيبا و زشت

چون بوته اي شكفته

در مرزي از جهنّم،

بر دامن بهشت؛

پيوندي از شقايق

بر ساقۀ مغيلان:

اين است شهر من

تهران!

ديري ست پا گرفته،

خرسند و بيقرار

جا گرفته

در سايۀ دماوند:

آن استوار،

آن سربلند،

فرمانرواي سلسلۀ بي زوال سنگ،

با تاجِ برف،

در قصر آفتاب.

او خوب مي توانست

يك قريۀ گشاذۀ خُرّم باشد؛

با چند جويبارش،

در چند درّۀ كوچك

جاي هبوط حضرت آدم باشد؛

امّا

افسونِ آز

يا شهوتِ بزرگي آمد،

در قريۀ گشادۀ خُرّم

خرگاه زد؛

يك دست بود و هزار انگشت،

سفره وار بازش كرد؛

از هر كنار

تا خشكي و خرابي،

تا ابتذال درازش كرد!


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد